Judas
مادام در پرده ی خیالم می آیی
صدایم می کنی و به ناگاه می روی
سرک می کشی در احساسم و آرام
در گوشم زمزمه می کنی که
هیچ وقت مرا پس نخواهی زد
من جایی در میان خیالاتم می نشینم
و به تو می نگرم
کجای خیالم را وقف خیالت کرده ام
که مالک تمامش شده ای
من لباسی از تو بر تن می کنم
و در کوچه ی تکراری کتاب ها قدم می زنم
قدم می زنم تا بروبم غبار ز روی کتاب های بی خواننده
کتاب ها رو به زردی گراییده اند
کهنه و قدیمی
قصه قصه ی آدم است
بی حوصله از کتاب های تکراری اما درگیر
چاره ای نیست
قصه های من و تو
پیش نویس گذشتگان است
و ما
طی می کنیم پیش نویس ها را
در مسیر دیجیتالی
دوباره
یهودا، من، و مسیح
من مانده ام و عشق یهودا
مسیح مانده است و من
ای مسیح
همچو پدرانم
مصلوبت خواهم کرد
و عشق یهودا را جاودانه خواهم ساخت