On Fire

بر روی آتش بودم وکسی جز تو ناجی من نبود

عجیب است

که چه ها می کند خواستن و خواهش

حتی در خواب نمیدیدم که به کسی همچو تو

نیاز داشته باشم

حتی نمیدیدیم که کسی چون تو را

دوست داشته باشم

عجیب است که خواهش انسان را وا می دارد

کسی جز تو ناجی نبود

انسان دیوانه وار در هوای خواستن قدم می گذارد

چه بر روی آتش بود

اعجاب قصه چه بود

رویای شب من که بود

خواهش را دفن مرده ام

همچو کاجی همیشه سبز

بر قبر من ایستاده ای

زبان فرو قورت دادن

نجاتم از این خواهش

فریاد زیر آب

کشتی نوح من

محو شدن در شب

زغال شدن همچو سیاه

تمام دغدغه ام

پخش زنده ی چشمانت

در شبکه ی مردم

چه پرخواهش

اقیانوس بین ما دوتا

دوری

گم شدن و دیدن پیدایی

Leave a Comment